حرف هایی برای گفتن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حرف هایی برای گفتن
شنبه 92 شهریور 23 :: 1:25 صبح ::  نویسنده : زهرا فاطمی

به نامت 

 

اے نفس هاے در سینه حبس شده 

اے بغض هاے در گلــــــو خشکیده

و اے اشــــک هاے در چشم غلتیده 

اے تنــــــگ ترین قفس دنیــــــا 

با توأم !!! 

اےجسمـــــی که روح خود را به بند دنیــــــــا کشیده اے

چرا این روزها ســـــــر درگریبان خویـــــش نداری!

تا بحـــــــــال دلـــــــــت برای «خودت» تنـــــگ شده ؟؟؟

*****************

زد نوشت : بیچــــــــاره آن است 

که در جست وجوےخویـــــــش «مرادش» را نمی بیند 

پس اے واے بر من ... .

 

 




موضوع مطلب :
جمعه 92 مرداد 4 :: 3:23 صبح ::  نویسنده : زهرا فاطمی

بسم الله الرحمن الرحیم

علامـــــــــــه چه زیبا سرود

 

تو مپندار که مجنون سرخود مجنون گشت

 

از 

سمک تا به سماکش کشش لیلا برد 

 

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه

 

ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

 

همه دلباخته بودیم و هراسان، که غمت

 

همه را پشت سراندخت ، مرا تنها برد

*********************

 

*زدنوشت:

کاش مهرخوبان دل و جانـــــــ ـم ببرد ... 

 

 

راه خورشید نشانم ده خوب عالم!

 

   

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 خرداد 29 :: 2:16 صبح ::  نویسنده : زهرا فاطمی

به نامت 

من بودم  وکلام دل وگوش صبحدم!

وکویرغم وسایبان شوق،

من بودم آرمیده میان غدیر اشک،

من بودم ،وارهیده ازهمه هستی ها . . .

و توخیال می کنی که این پیوند گسسته می شود ؟

وتوخیال می کنی که کسی که به اوچنگ زد،رها میشود؟

 زبان ها ازستایش تو واندیشه ها ازدرک تو وچشم ها ازنگاه به پاکی تو ، به کوتاهی وعجزرسیده اند و تو راهی برای معرفت و شناخت و معرفت خودت

نگذاشتی. جزهمین عجز ازمعرفت وشناختت !

خودت میدانی چه بودم وچه شدم!

اگرنخواهم سخن حافظ رابرزبان برانم چه دارم که بگویم "من ملک بودم وفردوس برین جایم بود /آدم(نفس) آورد درین دیر

خراب آبادم "

بیش از آنکه باشم، رفتم ویافتم! بیش از آنکه باشم، دیدم و شنیدم ! بیش از . . بیش از . . . 

درآن شب پر ازظلمت وسیاهی که قلبم ، در راه گلویم ایستاده بود.به آن جلوه ی روشنایی رسیدم.

اودرگوش صبحدم به من گفت.توهیچگاه به خودت نمی اندیشی

امابه یک لیوان ؟بسیار. . .




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 خرداد 28 :: 1:19 صبح ::  نویسنده : زهرا فاطمی

به نامت 

و امان از بازی دنیاچه خوب رسولت فرمود:

"من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة"

ومنهنوز اندرخم کوچه گرفتاری و غرق شدن در دنیای خویشم



براستی که :کسیکه سجده ی محراب ابروی تو نکرد/// درست نیست نمازش، اگرقضا نکند

 

 

 

  * * *

 

پس ای خوب ادرکنی . . .

 

 

 

 

 

 

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 خرداد 27 :: 1:10 صبح ::  نویسنده : زهرا فاطمی

بسم الله الرحمن الرحیم

و دوباره صفین ...

و دوباره قرآن ها بر سر نی رفت. به مالک بگویید برگردد، به حجت محض زمان ارواحناه فداه بگویید آقا جان شرمنده ایم ! عصر، عصر ظهور شما نیست. شهدا شرمنده ایم 8 سال در زیر فشارها خم به ابرو نیاوردید و نگران این بودید که "بابا" از شما راضی ست یا نه! اما مردم ما 4 سال تحمل سختی ندارند ، از محرم فقط سینه زنی بلدند ، امان نامه ای که ابالفضل نگرفت ؛ مردم عاشورایی ما گرفتند .

این روزها به غدیر می اندیشم و پشت کردن کوفیان به مولا و انتخاب ابوبکر بر مسند خلافت!!!چه زود شکم هامان بر ارزش ها و ایمانمان غالب شد! اینقدر گفتیم "ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند" . باورم نمی شود که همچون کوفیان در غدیر با علی بیعت کردیم و در روز آزمون تحمل سختی نداشتیم  و علی را با همه عظمتش رها ساختیم و به دنبال دنیا و شکم ها و گوشت و مرغی که در هر خانه ای هم وجود داشت رفتیم . امیدوارم خداوند از خطایمان درگذرد و از خطا خیر بسازد.

این روزها به غربت "علی" و "سیدعلی" می اندیشم.

 به مالک بگویید برگردد ... چقدر "علی "تنهاست...


سیدعلی تنهاست




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

و تو چند گامی از "حاشیه " ،بدرون آی و چشمهایت را با هر دو دستت سایه کن وبی آنکه بخواهی "نقد"کنی به تماشای سرنوشت این چند کلمه بنشین.از زاویه نگاه من به این دنیا بنگر!با کاروان دل من ، با زادفرهنگ من بروی جاده ی تاریخ من وباتازیانه ی رنج ها و شوق های من بر سینه این سرزمین بران.تابه"بوی سخنم"، نه به "دلالت الفاظم"،به دل این سرزمین راه یابی و درصمیم این"کلمات عمیق" گم شوی وتنهایی وغربت و هراس و شکوه وبیکرانگی وملکوت وزیبایی این ها را تماشا کنی!
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 7424



>